مهدیار مهدیار ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات نفسم

خونه تکونی با مهدیار شیطون

سلام به گل پسرم که یه دنیا دوستش داریم این روزا داریم میریم تو حال و هوایی ماه اخر سال یعنی اسفند عزیزم امروز که دارم برات این پست رو میذارم بیست و دوم بهمن ماهه و گل پسرم خوابیده امروز چون بابا رسول تعطیل بود تصمیم گرفتیم اشپز خونه روتمیز کنیم که کلی از کاراشو بابا رسول انجام داد و انصافا خیلی تمیز شده صبح که صبوته خوردیم  دست به کار شدیم شما هم که دیدی ما داریم وسایلارو جمع میکنیم از اشپز خونه تا تمیز کنیم کلی از بهم ریختگی ذوق میکردی و کلی کنجکاوی میگفتی بابا رسول مبارکه من و بابا رسولم که از دست زبون ریختنات میخندیدیم امروز هر کاری میکردیم بری پایین تا ما به کارمون برسیم نمیرفتی یا میرفتی زود میاومدی حالا همش...
22 بهمن 1394

چندتا از عکسای مهدیار

پسرک شیرین زبون من قربون اون حرف زدنات بشم عزیزم کلی برای ما شیرین زبونی میکنی تمام روز منو پر کردی عزیزم از اینکه روزم با کنار تو بودن شروع میشه و شبم با شیرین زبونیای تو که برای خودت قصه میگی منو بابا رسولم کلی از قصه گفتنت لذت میبریم و میخندیم تموم میشه خوشحالم پسرکم چندتا شعر جدید دیگه یاد گرفتی هر قصه ای رو یک بار برات بگم یاد میگیری  فدات بشم عزیزم انقدر حرف زدنت با مزس که نمی دونم چه جوری توضیح بدم ولی تا میتونم ازت فیلم و عکس گرفتم حتی صداتم ضبط کردم خدایا به خاطر همه نعمت هایی که به ما دادی شکرت ...
7 بهمن 1394
1